کد مطلب:30006 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105
او به هنگام حكومت بر بصره، بسیاری از مناطق ایران از جمله اهواز،[8] شوشتر،[9] جُندی شاپور،[10] اصفهان،[11] و قم[12] را گشود. در آغاز خلافت عثمان، همچنان فرماندار بصره بود كه عثمان،[13] وی را عزل كرد و عبد اللَّه بن عامر[14] را كه جوانی كم سن و سال و از امویان بود، بر بصره گماشت.[15]. چون كوفیان بر عثمان و فرماندار وی (سعید بن عاص) شوریدند، به درخواست آنها و موافقت عثمان، ابو موسی فرماندار كوفه شد.[16]. پس از به خلافت رسیدن علی علیه السلام با پیشنهاد مالك اشتر، امام علیه السلام ابو موسی را در حكومت كوفه ابقا كرد.[17] او تنها كارگزار حكومت عثمان بود كه در جایگاه خود، باقی ماند.[18]. در فتنه جَمَلیان، ابو موسی مردم را از همراهی با علی علیه السلام باز می داشت. امام علیه السلام او را بركنار كرد[19] و مالك اشتر، وی را از كوفه بیرون راند.[20]. او در جنگ صفّین گوشه گیری پیشه كرد[21] و به صف قاعدان (كناره گیران از طرفین جنگ) پیوست؛ امّا پس از تحمیل حَكَمیت بر امام علیه السلام اشعث بن قیس و خوارج با پافشاری ها و صحنه سازی ها، او را به عنوان حَكَم از سوی علی علیه السلام بر ایشان تحمیل كردند.[22]. علی علیه السلام می دانست كه او در چنبر فریب عمرو عاص، حق را تباه خواهد ساخت. یاران ارجمند امام علیه السلام همانند ابن عبّاس، مالك اشتر و احنف بن قیس نیز بر این باور بودند.[23] سرانجام، ابو موسی با نیرنگ های عمروعاص، فریب خورد و در به خلافت رساندن عبد اللَّه بن عمر - كه دامادش بود[24] و بدو دل بسته - ناكام مانْد.[25]. او به پندار خویش، علی علیه السلام و معاویه را از خلافت، عزل كرد. عمروعاص نیز از فرصتْ استفاده كرد و با نیرنگ، معاویه را در خلافتْ ابقا كرد. با این حماقت ابو موسی، نقش افتضاح آمیز وی در تاریخ، یك بار دیگر رقم خورد و سرنوشت جامعه اسلامی رو به تباهی نهاد.[26]. شگفتا! از دقّت در بحث های آن دو روشن می شود كه ابو موسی از موضوع حكمیت نیز به روشنی آگاهی نداشت و به واقع نمی دانست درباره چه می خواهد داوری كند. ابو موسی پس از آن، به مكّه پناهنده شد[27] و به هنگام خلافت معاویه، با وی آمد و شد داشت. معاویه او را می نواخت و بدو توجّه داشت.[28]. علی علیه السلام در قنوت نماز،وی را به همراه معاویه و عمرو بن عاص، نفرین می كرد.[29]. تدبّر در زندگانی ابو موسی اشعری و دقّت در آنچه آوردیم، نشان می دهد كه وی از یك سو جمود فكری داشت و از دیگر سو، خُمود رفتاری. وی نه از اندیشه ای پویا و كارآمد برخوردار بود، و نه از تلاشی ستودنی و شایسته. او مردی بود كه ردای ظاهری تعبّد به تن داشت، بدون این كه راهبری از تعقّل، همراه داشته باشد. ابو موسی در سال 42 هجری[30] و در 63 سالگی مُرد.[31]. 6403. امام علی علیه السلام - در توصیف ابو موسی اشعری -:به خدا سوگند، نزد من، او نه امین است و نه خیرخواه، و كسانی كه پیش از من بودند، به خاطر دوستی، او را حاكم و مسلّط بر مردم كردند و من می خواستم او را بركنار كنم؛ امّا اَشتر از من خواست كه او را برقرار دارم. من هم با وجود ناخشنودی ام از او، بركنارش نكردم و به قصد تغییرش در آینده، تحملّش كردم.[32]. 6404. مروج الذهب - در یادكرد جنگ جمل -:علی علیه السلام از رَبَذه به ابو موسی اشعری نامه نوشت تا مردم را بسیج كند؛ امّا ابو موسی آنان را بازداشت و گفت:این، فتنه ای بیش نیست. خبر این [ نافرمانی او] به علی علیه السلام رسید. پس قرظة بن كعب انصاری را بر كوفه گمارد و به ابو موسی نوشت:«از كارگزاری ما با خواری و نكوهشْ كناره بگیر، - ای پسر [ دروغ] بافنده - كه این، نخستین گرفتاری ما از دست تو نیست و تو با ما چیزها و كارهایی خواهی داشت».[33]. 6405. سیر أعلام النبلاء - به نقل از شقیق -:با حُذَیفه نشسته بودیم. عبد اللَّه و ابو موسی وارد مسجد شدند. حذیفه گفت:یكی از این دو، منافق است. سپس گفت:شبیه ترینِ مردم به پیامبر خدا از نظر راه و روش و نشان، عبد اللَّه است.[34]. 6406. شرح نهج البلاغة:روایت شده است كه از عَمّار درباره ابو موسی پرسیدند. گفت:درباره او، گفته دهشتناكی از حذیفه شنیده ام. شنیدم كه می گفت:«صاحبِ بُرنُس»[35] و سپس چهره درهم كشید. دانستم كه او در شب عَقَبه[36] در میان آن گروه [ توطئه گر] بوده است.[37]. 6407. تاریخ دمشق - به نقل از ابو تِحیی حُكَیّم -:با عمّارْ نشسته بودیم كه ابو موسی آمد و گفت:تو با من چه كار داری؟ مگر من برادرِ دینی تو نیستم؟ عمّار گفت:نمی دانم. تنها شنیدم كه پیامبر خدا تو را در شب شتر،[38] نفرین كرد. ابو موسی گفت:ایشان برای من آمرزش خواست. عمّار گفت:من نفرین كردن را شاهد بودم؛ امّا آمرزش خواهی را نه.[39]. 6408. تاریخ الطبری - به نقل از جُوَیریة بن أسماء -:ابو موسی بر معاویه وارد شد و با كلاه بلند سیاهی بر سر، داخل شد و گفت:سلام بر تو، ای امین خدا! معاویه گفت:و بر تو سلام! پس چون بیرون رفت، معاویه گفت:این پیرمرد آمده است تا حكومتِ جایی را بدو دهم. به خدا سوگند، حاكمش نمی كنم.[40]. 6409. الغارات - به نقل از محمّد بن عبد اللَّه بن قارب -:من نزد معاویه نشسته بودم كه ابو موسی آمد و گفت:سلام بر تو، ای امیر مؤمنان! گفت:و بر تو سلام! پس چون رفت، معاویه گفت:به خدا سوگند، این شخص بر دو نفر هم حكومت نمی یابد تا بمیرد.[41]. 6410. الطبقات الكبری - به نقل از ابو بُرْدَة [ بن ابی موسی] -:هنگامی كه معاویة بن ابی سفیان زخمی شده بود، بر او وارد شدم. گفت:ای برادر زاده! به این جا بیا و بنگر. رفتم و دیدم كه عمق زخم، بررسی شده است. گفتم:ناراحت مباش. خطری برایت ندارد.... یزید بن معاویه داخل شد و معاویه به او گفت:اگر سرپرست برخی از كارهای مردم شدی، رعایت این شخص را بكن كه پدرش برادر من (یا دوست من و یا كلمه ای شبیه این) بود، جز آن كه نظر من در جنگ با نظر او متفاوت بود.[42].
عبد اللَّه بن قیس بن سلیم، مشهور به ابو موسی اشعری، از اهالی یمن[1] و از یاران پیامبر خداست[2] كه در مكّه به اسلام گروید.[3] او صدایی خوش داشت و به قرائت قرآن، مشهور بود.[4] پیامبر صلی الله علیه وآله او را به حكومت مناطقی از یمن گماشت[5] و در زمان عمر و پس از عزل مغیره،[6] فرماندار بصره شد.[7].
درباره سال مرگ او، گفته های دیگر نیز هست. آمده است: «در سال 50 یا 51هجری درگذشت» (الطبقات، خلیفة بن خیّاط:458/126) و یا:«در سال 52 درگذشت» (المستدرك علی الصحیحین:5956/526/3).